یکی از نتایج نگاه نابرابر به زنان، کم رنگ شدن "احترام" به زنان و دختران در کشور ماست،چرا که به لحاظ جامعه شناختی احترام و منزلت اجتماعی از منابع قدرت محسوب شود.
احترام بستری است که حقوق شهروندی در آن رشد میکند و بهره مندی از چنین حقوقی به معنای کسب هر چه بیشتر فرصتهای برابر اجتماعی است که منجر به برابری جنسیتی میشود. توسعه، فرصت های برابر قدرت زنان در خانه و اجتماع را افزایش میدهد و چرخه ایجاد شده، به مرور زمان فرهنگ سازی و نگاه فرودست به زنان رابه نگاهی برابر تبدیل می کند.
جمهوری اسلامی در طول ۳۴ سال گذشته زیرکانه، تبلیغات و قانون و هنر و کتاب های درسی و منابر و منابع را بکار گرفته تا همه عواملی را که به احترام زنان در جامعه منجر میشود مسدود نماید. همه ما میدانیم بدون احترام هویت اجتماعی شکل نمیگیرد و بدون هویت اجتماعی روند شکل گیری شخصیت انسان، طبیعی رشد نمیکند. نتیجه چنین روندی عدم اعتماد به نفس و تربیت زنی همیشه وابسته است. زنی که همیشه نیاز به پدر به معنای حامی همیشگی یا بهتر بگویم پدر سالار دارد. مردان هم تحت چنین تبلیغاتی تربیت میشوند و فکر میکنند که زنها باید دنباله رو آنها باشند. حرف آخر و تصمیمات مهم زندگی با آنهاست و زنی که تبعیت نکند چیزی زیر سر دارد. ساختن چنین انسانهایی سخت نیست تنها باید روی یک فرمول ساده پیش رفت که جمهوری اسلامی در تمام این سالها پیش رفته است.
اما نکته ای که میخواهم در اینجا مطرح کنم یک ضرورت برای زن ایرانی است. ضرورت بیرون آمدن از چنین چرخه ای است که مثل یک باتلاق زنان را داخل خود میکشد. البته نسخه مشابه همین فرمول برای اقلیتهای قومی و مذهبی نیز بکار گرفته شده اما بحث اصلی در اینجا زنان است؛نسخه ای که موجب میشود زنان با همه تلاشی که در ارتقا تحصیلی وکسب آموزش انجام میدهند همچنان جنس دوم باقی بمانند.
واقعیت این است یا زنان باید در چنین چرخه ای در جا بزنندو همچون جنس دوم باقی بمانند، یا برای خروج از این ورطه، خانه، مدرسه، محیط دانشگاه، ارایشگاه، مسجد، تاکسی و اتوبوس و محل کار و خلاصه عرصه عمومی و خصوصی را به کارزاری برای خروج از این دور باطل تبدیل کنند. گامهای کوچک زمینه ساز گامهای بزرگ است و گامهای بزرگ آرزوها را تبدیل به واقعیت میکند.
زمانی که یک زن حق طلاق و حضانت فرزندش را ندارد و هر روز توی دادگاه حمایت خانواده پله ها را بالا و پایین میرود فرقی نمیکند مذهبی است یا غیر مذهبی، با حجاب است یا بی حجاب. زن برای زن بودنش از حقوق مساوی محروم است و این واقعیتی است که باید بدانیم. بنابرین ما زنها صرفنظر از اینکه چه باورهایی داریم به جز اراده برای تغییر راهی نداریم.
به خوبی به یاد می آورم زمانی که دفترچه های کمپین یک میلیون امضا دست فعالان کمپین بود و آنرا خانه به خانه می بردند، کارزاری برای خروج از چرخه آغاز شد. یک کارزار امید بخش، اما مگر درون دفترچه ها چه نوشته شده بودکه اراده حاکمیت برزمین زدنش قرار گرفت؟ در آن دفترچه ها که هیچ سخنی از اسلام و خامنه ای و حکومت نبود. تنها سخن از حق زنان بود. چرا وزارت اطلاعات و نهادهای موازی آنچنان برافروخته شدند که انگاری ناسزایی به حکومت شنیده اند؟
اساسا در برابری حقوق زن و مرد چه نکته ای نهفته است که میلیونها میلیون تومان در نهادهای مختلف حکومتی تخصیص داده شد تا این برابری تحقق نیابد و زنان به نابرابری قانع باشند و سکوت کنند. و چرا آنهمه دروغ و اتهامات ریز و درشت را نثار زنان میکنند. یک زمان مدعی میشوند این زنان میخواهند خانواده را بهم بریزند یا میخواهند برتر از مردها بشوند و زمانی زنان برابری خواه را متهم میکنند که اینها دنبال چند شوهری هستند و به همین بهانه ها در همه محیط هایی که زنان دختران هستند دخالت کرده آنرا کنترل میکنند. همین چند روز پیش یکی از خانمهای وابسته به اردوگاه جمهوری اسلامی، فروغ نیلچی زاده، گفت بی حیایی در پوشش، در خوابگاه های دانشجویی ولو آنکه همه زن هستند عامل بروز ناهنجاری های جنسی میشود.
یا امان الله قرایی مقدم، جامعه شناس و استاد دانشگاه، مدعی شد عامل افزایش آمار طلاق در تهران و کرج بی بند و باری های زنان است.
وی در پاسخ به این پرسش که چرا در استان های محرومی مانند سیستان و بلوچستان و نیز ایلام، بر خلاف تهران و البرز، میزان طلاق کمتر است، اظهار کرد: "در این استان ها زن می داند که باید مطیع مرد باشد و از نظر اقتصادی نیز به مرد وابستگی دارد و از نظر فکری نیز تسلط مرد را پذیرفته است، لذا مسلم است که آمار طلاق پایین می آید."
شنیدن چنین نظراتی فاجعه است. نظراتی که تنها دو نمونه آنرا بیان کردیم و جز تحقیرزنان دست آورد دیگری ندارد. آنها تحقیر میکنند تا زنها بپذیرند و باور کنند موجوداتی ناتوان و وابسته هستند که جز تمکین راهی ندارند. باور کنند که عزت نفس و غرور مال مردان است و زنان باید تابع آنها باشند. زنان در نتیجه این باورها سلامت روانی و جسمی خود را از دست میدهند و اعتماد آنها به محیط پیرامون خدشه دار میشود. حال چاره چیست؟ بنشینیم و نظاره گر باشیم. یا برخیزیم و تغییر ایجاد کنیم. تک تک ما برای این تغییر مسئول هستیم و اولین گام این است که بپذیریم ما در مقابل خودمان و فردای فرزندانمان مسئولیت داریم.
گام دوم این است که قضاوت های محدود کننده خودمان را بشناسیم؛ قضاوت هایی که ما را زمینگیر میکند. ما را درجه بندی میکند. قضاوت هایی که از ترس آنها به هر خفت و نکبتی تن دادیم. در خانه و اجتماع شنیدیم و به روی خودمان نیاوردیم. به آنها خوب فکر کنیم و ببینیم تا به حال چه به بلایی سر ما آورده است.
ما زنان باید خانه تکانی کنیم. از خودمان. از هر چیزی که آزارمان میدهد ولی ما سکوت میکنیم. از افکارمان و تن به آلودگی های که به ما چسبانده اند ندهیم. افکاری که زن خوب، مادر خوب،همسر خوب را معنی میکند و دست آخر از زنانگی ما هیچ باقی نمیگذارد به جز همان که برای ما تعریف کرده اند. خوب و بد را خودمان تعریف کنیم. نترسیم که احساسات و عواطف و عقاید خود را بیان کنیم. زمانی که بترسیم یعنی باختیم. به خانه و جامعه، به شوهر و پدر و حکومت بگوییم که برای ما مهم چیست و برای رسیدن به نکات مهم حرکت کنیم.
ما زنان باید برای تغییر حرکت کنیم. خانه تکانی کنیم و انتخاب کنیم. قرار نیست مردها برابری را به ما اعطا کنند. ما باید خودمان تغییر کنیم و برای تغییر حرکت کنیم. و تغییر را ساده کنیم.
هر که حرفهای ما را احساسی و یا شعاری تلقی کرد یعنی میخواهد حرکت را قبل از آن متوقف کند
۸ مارس نزدیک است. هر کدام از ما میتوانیم روز جهانی زنان با یک دفترچه کمپین سوار تاکسی شویم. اتوبوس. به یک آرایشگاه یا دانشگاه یا مسجد برویم و بگوییم که اولویت ما تغییر در قوانین نابرابر است.
۸ مارس نزدیک است میتوانیم در آن روز بین مردم بسته های کوچک آب نبات پخش کنیم و درخواست برابری را به آنها منتقل کنیم. می توانیم با کارهای کوچک آرزوهای بزرگ را با مردم کوچه و خیابان در میان بگذاریم.
فریبا داوودی مهاجر
منبع :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر